علی در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار
برخاست:
اصحاب جمل که خود آنان را ناکثین نامید و اصحاب صفین که آنها را قاسطین خواند و اصحاب نهروان یعنی خوارج که خود آنها را مارقین می خواند.
بر اساس
مجموعه آثار شهید مطهری جلد 16
ناکثین و قاسطین و مارقین
پس چون به امر خلافت قیام کردم، طایفه ای نقض بیعت کردند، جمعیتی از دین بیرون رفتند، جمعیتی از اول سرکشی و طغیان کردند.
ناکثین از لحاظ روحیه، پول پرستان بودند، صاحبان مطامع و طرفدار تبعیض.
[293]
سخنان او درباره عدل و مساوات بیشتر متوجه این جمعیت است.
اما روح قاسطین روح سیاست و تقلب و نفاق بود. آنها می کوشیدند تا زمام حکومت را در دست گیرند و بنیان حکومت و زمامداری علی را در هم فرو ریزند. عده ای پیشنهاد کردند با آنها کنار آید و تا حدودی مطامعشان را تامین کند. او نمی پذیرفت، زیرا که او اهل این حرفها نبود. او آمده بود که با ظلم مبارزه کند نه آنکه ظلم را امضا کند. و از طرفی معاویه و تیپ او با اساس حکومت علی مخالف بودند. آنها می خواستند که خود مسند خلافت اسلامی را اشغال کنند، و در حقیقت جنگ علی با آنها جنگ با نفاق و دو رویی بود.
دسته سوم که مارقین هستند روحشان روح عصبیتهای ناروا و خشکه مقدسی ها و جهالتهای خطرناک بود. علی نسبت به همه اینها دافعه ای نیرومند و حالتی آشتی ناپذیر داشت.
یکی از مظاهر جامعیت و انسان کامل بودن علی این است که در مقام اثبات و عمل، با فرقه های گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده است و با همه مبارزه کرده است. گاهی او را در صحنه مبارزه با پول پرست ها و دنیا پرستان متجمل می بینیم، گاهی هم در صحنه مبارزه با سیاست پیشه های دو رو و صد رو، گاهی با مقدس نماهای جاهل و منحرف.
بحث خود را معطوف می داریم به دسته اخیر یعنی خوارج. اینها و لو اینکه منقرض شده اند اما تاریخچه ای آموزنده و عبرت انگیز دارند. افکارشان در میان سایر مسلمین ریشه دوانیده و در نتیجه در تمام طول این چهارده قرن با اینکه اشخاص و افرادشان و حتی نامشان از میان رفته است ولی روحشان در کالبد مقدس نماها همواره وجود داشته و دارد و مزاحمی سخت برای پیشرفت اسلام و مسلمین به شمار می رود.
3 - و قبل از آن حضرت، پیغمبر آنان را به
این نامها نامید که به وی گفت: «ستقاتل بعدی الناکثین و القاسطین و المارقین » پس
از من با ناکثین و قاسطین و مارقین مقاتله خواهی کرد. این روایت را ابن ابی الحدید
در شرح نهج البلاغه، ج 1/ص 201 نقل می کند و می گوید: این روایت یکی از دلایل نبوت
حضرت ختمی مرتبت است، زیرا که اخباری صریح است از آینده و غیب که هیچ گونه تاویل و
اجمالی در آن راه ندارد.4
- نهج البلاغه،
خطبه شقشقیه
.